مردي كه چين را از دست داد

مترجم : فريدون دولتشاهي




حكمرانان سرنگون شده در امپراتوري چين، در كتاب‌هاي رسمي تاريخ كه به وسيله سلسله‌هاي جانشين آنها نوشته شده است، مورد بدرفتاري قرار گرفتند. آنها مسئول همه گناهاني بودند كه انتقال قدرت را توجيه مي‌كرد. امروزه تاريخ چين البته نه همه تاريخ آن ـ به وسيله آخرين برنده آن، يعني حزب كمونيست چين نوشته شده است، اما پيروزي آن مطمئناً تحت تاثير دوره جمهوري قرار دارد كه پيش از انقلاب وجود داشت.
يكي از قربانيان اين دوره «چيانگ ‌كايشك»، رهبر اين جمهوري بود. او در جريان جنگ جهاني دوم در غرب يك قهرمان بود و در سال 1943 در مصر به عنوان بزرگترين اميد جهان آزاد در مقابل ژاپن و كمونيست‌ها در چين از سوي وينستون چرچيل و فرانكلين روزولت مورد پذيرايي قرار گرفت، اما پس از جنگ وقتي ارتش‌هاي دولت كيوم تانگ او (KMT) در مقابل كمونيست‌هاي مائوتسه تونگ از هم پاشيدند، مقام و منزلت چيانگ نيز همين‌طور متلاشي شد.
KMT يك حكومت ديكتاتوري بود كه تا حدي با بهره‌گيري از پيوندهايش با گانگسترهاي شانگهاي به قدرت رسيده بود. اين حكومت به طور هولناكي فاسد بود و اقتصاد را آنقدر بد اداره كرد كه به يك تورم عنان گسيخته منجر شد. حكومت سقوط كرد، ظاهراً تا اندازه زيادي زير بار سنگين بي‌لياقتي و سوء رفتار خود و سرانجام كارش تنها به اداره تايوان، جايي كه چيانگ كايشك از آنجا روياي بازپس گرفتن سرزمين اصلي را در سر مي‌پروراند، منجر شد. اتحاد اين با ديكتاتوري كه او با بي‌رحمي در آنجا برپا كرد، يكي از آن گرفتاري‌هاي راست‌گراي ناراحت كننده‌اي بود كه جنگ سرد به آمريكا تحميل كرد. چيانگ خودش، با همسر جذابش سونگ ميلينگ، رفتار خونسرد و ساده‌اش، و عنوان كتاب كميك‌اش «جنراليسمو» در طيف سياسي چيزي بين مضحكه و هيولا به نظر آمد.
و اين در كتاب مسحور‌كننده جي تيلور از دانشگاه هاروارد «جنراليسمو: چيانگ كايشك و مبارزه براي چين نوين» كه تصاوير كاريكاتور گونه‌اي از هر دوچيانگ و جنگ داخلي چين ارائه مي‌دهد، نشان داده مي‌شود. اين كتاب نخستين زندگي نامه‌اي است كه از بايگاني خانواده‌اي چيانگ استفاده كامل مي‌كند و شامل يادداشت‌هاي خود چيانگ هم كه از سال 1918 تا سال 1972 حداقل در يك صفحه در روزنامه كلاسيك چيني مي‌نوشت، نيز مي‌شود. تصويري كه در اين كتاب ارائه مي‌شود بيشتر تصويري از يك متفكر باريك بين و پيشگو است تا تصويري از مردي كه ژنرال آمريكايي جوزف استيلول بادام زميني مي‌خورد و فيلدمارشال لردآلنبروك رئيس ستاد ارتش بريتانيا به عنوان «چيزي بين سمور اروپايي و يك موش خرما» رد مي‌كرد.
در دهه 1930 چيانگ زود متوجه شد لاس زدنش با فاشيسم سبك ايتاليايي و يك سپاه از «پيراهن آبي‌هاي» چيني يك اشتباه بوده است و پرسيد: «من چگونه مي‌توانستم تفاوتم را با كمونيست‌ها نشان دهم؟» او پيش‌بيني كرد كه اشغال ژاپن تا زماني كه آمريكا به جنگ نپيوندد، هرگز شكست نخواهد خورد. آقاي تيلور معتقد است او كه شخصاً فسادناپذير بود، همچنين خسارتي را كه سوءاستفاده مالي به KMT زده بود درك كرد. در حقيقت به نظر مي‌رسد كه او مي‌دانست كمونيست‌ها با انضباط بهتر و انگيزه قوي‌تر يك روز پيروز خواهند شد.
اما آنها نيازي به اين چيز‌ها نداشتند. آقاي تيلور يكي از لحظات مهم را در جنگ داخلي چين نقل مي‌كند. اين «حادثه» در سال 1936 اتفاق افتاد كه چيانگ به وسيله يك جنگ سالار ربوده شد و زير فشار قرار گرفت تا با كمونيست‌ها يك جبهه متحد عليه ژاپن تشكيل دهند. چيانگ وقتي آزاد شد، شانس آن را داشت كه «يك راه‌حل نظامي كامل براي مشكل كمونيست بيابد.» اما وقتي يك مشاور پيشنهاد كرد كار كمونيست‌ها را تمام كنند، او سرش را خم كرد و پاسخي نداد. او حرف خود را زده بود. مائو چقدر بايد خنديده باشد.ساير متحدان نيز ثابت كردند همانقدر دمدمي مزاج بودند كه مائو بود. در سال 1971 كه ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر براي نزديك شدن به چين و پس از آن رها كردن تايوان آماده شدند، نقشه آنها نه از واشنگتن دي‌سي، بلكه به وسيله چوئن لاي نخست‌وزير چين به دست چيانگ رسيد. آقاي تيلور معتقد است يك مشاجره وحشتناك در گرفت كه به نظر آمد كيسينجر در برابر تصرف نظامي تايوان به وسيله چين مقاومت كرد.»
اما در آن موقع چيانگ به آنجا رسيده بود كه فكر مي‌كرد ممكن است از دست رفتن سرزمين اصلي چين «به موقع» بوده باشد. اين كار به او اجازه داده بود به «پيشرفت واقعي» در توسعه تايوان، كه به خاطر «خرابكاري» و جنگ داخلي در سرزمين اصلي غيرممكن بود دست يابد. اما تايوان همچنين يك سرزمين به نحو ناخوشايندي سركوبگر بود. گام‌هاي بلند چشمگير اين سرزمين به سوي مردم سالاري كه شاهد از دست رفتن قدرت و بازپس‌گيري آن به وسيله KMT بود نيز پس از مرگ او در سال 1975 صورت گرفت. اين پسر او چيانگ چينگ هو بود كه به خاطر آغاز اصلاحات سياسي در خاطره‌ها خواهد بود.
KMT تحت حكومت چيانگ بزرگ همچنان همان چيزي باقي ماند كه در دهه 1920 زماني كه نخستين جبهه متحد را با كمونيست‌ها تشكيل داد و آن را مانند آنها به توصيه شوروي برپايه خطوط لنينيستي بنا كرده بود. تايوان چيانگ كايشك در عمل يك ديكتاتوري يك حزبي بود كه بر اقتصاد كاپيتاليستي حكومت و يك رشد با سرعت سرسام‌آور را دنبال مي‌كرد. در حقيقت چيزي بيشتر شبيه چين امروز به اين تعبير، آقاي تيلور نتيجه‌گيري مي‌كند چيانگ گذشته از هر چيز زياد هم بازنده نبود.
منبع:اكونوميست